کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدامیرحسین فاضلی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

شـبانه تـا که درِ رحـمتِ خـدا وا شد            تـمام شـهـر، درون قـنوت او جا شد

خـیـال کـردم، سـجـاده بـود، امـا نـه            درِ بهـشت خدا بود نیـمه شب وا شد


دوباره آیـنه در سجـدۀ عـمیـقی رفت            و بین عرش، خدا غرق در تماشا شد

چـکـید نـم نمِ بـاران به روی سجـاده            و سـاحـلی که محـلِ نـزولِ دریـا شد

بلند تا که شد از سجده؛ مرتضی را دید            دوبـاره آیــنـه در آیــنـه هــویـدا شـد

دوبـاره نـوبـتِ دیـدارِ سـورۀ کـوثـر            دوبـاره نـوبتِ دیـدارِ نـقـطـۀ بـا شـد

گـذاشت کـیـسۀ نـان را به شانۀ مولا            میان کـوچه شـمـیمِ بهـشت، برپـا شد

و باز کاسه‌ای از اشک، پشت مولا ریخت            دعـای بـدرقـۀ راه، اشـکِ زهـرا شد

هـمیـشه می‌شد، زیـبا بـماند این دنـیا            ولی چه حیف که هجده بهار زیبا شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عـزّتی دارم مـداوم از عـطـایِ فـاطـمه            دولـتی پـایـنـده دارم از دعـایِ فـاطـمـه

کـی سـزاوارِ غـلامیِ درِ این خـانـه‌ام؟            آبـروهـا یـافـتـم از خـاکِ پـایِ فـاطـمـه


تا که کوچک می‌شوم بی‌بی بزرگم می‌کند            چون شرافـت داده ایزد بر گدایِ فاطمه

ذکـرِ یا زهـراست درمـانِ تـمـامِ دردها            من شـفـایم را گرفـتـم از دوایِ فـاطـمه

گوهری در سینه دارم می‌درخشد مثلِ ماه            چیست آن گوهر بجز دّرِ ولایِ فاطمه؟

مخفی القدراست در دنیا، نمی‌داند کسی            جز خدا و جز نبی؛ قدر و بهایِ فاطمه

ما کجا و گـفتن از قـدّیسۀ هـفت آسـمان            کـلّ قـرآن شد تـمـامـاً در ثـنـایِ فـاطمه

معنی کوثر بغیر از حضرت صدیّقه نیست            رونـقی دارد جهـان با بچّـه‌هایِ فـاطمه

کاش می‌شد لحظه‌ها را وقفِ آن بانو کنم            جانِ خود را هدیه کردم از برایِ فاطمه

می‌زنم فـریاد نامـش را به امّـیدِ وصال            می‌رسد بر گوشِ من آخر صدایِ فاطمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

دیـگـر نـمـی‌آیـد کـسـی مـانـنـد زهــرا            ماندم که رب بنویسمش یا بنده؛ زهرا

کـامـل تـرین آئـیـنـه مـهــر خــدا بــود            گاهی محمّد بود و گاهی مرتضی بود


قربان آن نامی که با جان می‌خـریمش            نامی که هر شب با توسل می‌بـریمش

در عـالـم ذر گـریه کـردم تا خـریـدند            خـاک مـرا از خـاک پـایـش آفـریـدنـد

در محشر کـبری که دشـواری نداریم            ما غـیر زهـرا با کـسی کـاری نداریم

زهـرا برای شـیـعـیـانش مـادری کرد            پشت در از حق و ولایت یاوری کرد

زهـرا درخت طـیـبه با بار سیب است            لعنت به دنیا که در آن زهرا غریب است

زهرا قنوتش مرتضی را روح و جان بود            زهـرا قـنوتـش روزی اهل جهـان بود

لطف فراوان دست او را بی‌نمک کرد            نام عـلی بر سینه‌اش با میخ حک کرد

مولای ما را آخـرش هم غم زمین زد            با فاطمه می‌شد عـلی را هم زمین زد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

لطف فراوان دست او را بی‌نمک کرد            نام عـلی بر سینه‌اش با میخ حک کرد

زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن            مادر از رویِ سرم، بالِ وفا جمع نکن

چادرت را بتکـان و بده بر زینبِ خود            معجـرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن


ناامـیـدانه به اطـراف چـرا می‌نگـری؟            بار و اسبابِ سفـر را گلِ ما جمع نکن

نَفَست؛ هم دَم و هم بازدَمش مثلِ مسیح            نفـسی تـازه کن و مـوجِ بـقـا جمع نکن

نَفَـسِ شـیـرخـدا بر نَـفَـست بـسـته شـده            سـفـرۀ زنـدگـیِ شـیـرخـدا جـمـع نـکـن

این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا            عـقـده‌ها در گـلویِ کـربـبلا جـمع نکن

از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید            در دلِ این پـسرت آه و نـوا جـمع نکن

بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن            حفـظِ اسرار نکـن درد و بلا جمع نکن

آخرین خواستۀ زینبِ تو این شده است            از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در خانه‌ای که بال مَلک سایه‌گستر است            چـشمان اهل بیت به بیـمار بستر است

محزون‌تر از نگاه علی، آه فاطمه است            گویا شب جدایی اخلاص و کوثر است


انـگـار زیـر لـب سخـنـانی کـنـد بـیـان            آری شب وصیّت زهرا به حـیدر است

آرام جان من! که شده خـانه‌ات خـراب            مِن بعـد زیـنب آیـنـۀ روی مـادر است

فـردا به بـعـد جـان تـو و جـان زیـنـبـم            شب زنده‌دار اشک پدر چشم دختر است

راهی به غیر غـسل شبانه نمانده است            این آخرین سفـارش بانـوی پرپر است

بگـذار تا مـدیـنـه تـو را سـرزنش کـند            طرح مزار مخـفی من امـر داور است

مَردم اگـر جـواب سـلامـت نـمی‌دهـنـد            بی‌اعتنایی از سر بغض تو رهبر است

تا محـشـر از جـفـای سـتـمکار نگـذرم            از بس دلـم ز اهل مدیـنـه مکـدّر است

با اینکه رکن دیگر تو می‌رود ز دست            ایـن داغ در ادامــۀ داغ پـیـمـبـر اسـت

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی نوری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یابن الحسن! برای خودم گریه می‌کنم            از عـمـق دردهای خودم گریه می‌کنم

خـیلی کم از غـم تو شدم مـرد نـدبه‌ها            از کـثـرت جـفـای خـودم گریه می‌کنم


خـیلی شما هـوای مرا داشتی ولی...!            از وضع بی‌وفـای خودم گـریه می‌کنم

از یک گـنـاه هـم نـگـُذشـتـم بـرای تو            از خُلـق بی‌حـیای خـودم گریه می‌کنم

از غربت تو پیشکش، از ظلمت خودم            از غفلت و خطای خودم گریه می‌کنم

آن شیعه‌ای که خواستی از من، نگشته‌ام            امروز در عـزای خودم گـریه می‌کنم

آداب انــتــظــار، نــیــاورده‌ام بـه جـا            از شـومیِ سـزای خودم گـریه می‌کنم

تـرسـم بمـیـرم و نـرسـم به ظهـور تو            یابن الحسن! برای خودم گریه می‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خـیـلی ولی هـوای مـرا داشـتی شهـا!            از وضع بی‌وفـای خودم گـریه می‌کنم

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم            در هر نفس و هر قدمی یاد تو بودیم

هنگام خوشی یاد تو از خاطرمان رفت            با دیدن هر درد و غـمی یاد تو بودیم


اینگـونه به بی‌راهـه نـمی‌رفت دل ما            هر روز اگـر قـدر دمی یـاد تو بودیم

امروز جهان تشنۀ عدل است، کجایی؟            ما با خـبـر هر سـتـمی یـاد تو بـودیم

ما گریه کـنان حسن و فـاطمه هـستیم            در روضۀ هر بی‌حرمی یاد تو بودیم

ما فکـر گـناهـیم و تو فکـر غـم مایی            ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

انـگـار با این دردهـایت خـو گرفـتی            دیـدم که زینب را سـر زانـو گرفـتی

دیـدم بـرای حـاجـت هـمـسـایـه‌هـایت            یک دست، ذکـر یاعـلی یاهـو گرفتی


نان پختی و خانه مرتب کردی امروز            در دست خود بار دگر جـارو گرفتی

از چه مرا شرمنده کردی بیش از پیش            تا پشت در هی دست بر پهلو گرفتی

انـسـیـة الـحـورا نگـاهـم کـن دوبـاره            اشکـم درآمد بسکه از من رو گرفتی

رنـگـت پـریـد اما نگـفـتی درد داری            در زیر چـادر دست بر بـازو گرفتی

دیـگـر نـمی‌آیـد صـدای گـریـه‌هـایت            انـگـار بـا این دردهـایت خو گرفـتی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدمصطفی حسینی راد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سخت است هان، دیدار آخر، مخفیانه            در نیـمه شب تشـیـیع مـادر، مخـفـیانه

هرگز وداعی اینچـنـین را کس ندیـده            با پـیکـر مجـروح هـمـسر، مخـفـیـانه


آن شب چه مظلومانه حیدر بوسه می‌زد            بر صورت زهـرای اطـهـر، مخـفیانه

دست علی را بسته دید و اشک می‌ریخت            بـر قـهـرمان فـتـح خـیـبـر، مخـفـیـانه

در خـانه زینب با حـسین آرام گـریـند            در کـوچه می‌گـریـد بـرادر، مخـفیانه

پیـراهن خـونین زهـرا دید و دق کرد            آن شب که غسلش داد حیدر، مخفیانه

تا آخر عمرش علی خون گریه می‌کرد            از غـصه آن مـیخ و آن در، مخـفـیانه

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا آخر عمرش علی خون گریه می‌کرد            از غـصه آن مـیخ و آن در، مخـفـیانه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

این یاس پرپر روضه‌هایش فرق دارد           شعر و غـزل گفـتن برایش فرق دارد

روی کبود و قامتی خم، دست لـرزان           با دیـگـران لحن صـدایـش فـرق دارد


در آسـمـان چـشـم مـن بـاران گـرفـتـه           امشب چرا حال و هوایش فرق دارد؟

ما هرچه حاجت داشتیم از او گرفـتیم           تــاثـتـرِ آمــیـنِ دعــایـش فـــرق دارد

در قلب هر شیعه ضریحی دارد از نور           پس مرقد و صحن و سرایش فرق دارد

: امتیاز

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

فـراق تو درد است و درمان ندارد            چـرا قــصـۀ هـجــر پـایـان نــدارد

تو جـان جهـانی تو صاحب زمانی            بـدون تو جـسـم جـهـان جـان ندارد


بـیـا ای که در سـال‌های ظـهـورت            پُـر است از بهـار و زمستان ندارد

خـودت را مگـیـر از دل بـیـقـرارم            کـه بـودن بـدون تـو امـکـان نـدارد

تو این روزها باز هم غـرق اشکی            و اشـک تو را چـشـم بـاران نـدارد

خـدا را دوصد شـکـر آقا تو هستی            اگـر زائـر آن قــبـر پـنـهـان نـدارد

در این روزهـای غـریـبی ســپاهی            بجـز هـمـسرش شاه مـردان نـدارد

و بـسـتـنـد دسـتـان خـیـبـر گـشـا را            شـنـیـدنـد و گـفـتـنـد امـکـان نـدارد

یهـودی در آن کـوچه دادش درآمـد            مـگـر که مـدیـنـه مـسـلـمـان نـدارد

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مقداد اصفهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

رفتی و بعد تو من را به جهان کاری نیست            بعد تو بهر دلـم مـحـرم اسـراری نیست

اصلا ای دوست نگفتی که دلم می‌شکنی؟            آخر ای یار چنـین رسم وفـاداری نیست


میروی دلـبــر مـن رو بـه سـلامـت امـا            بعد تو بهر علی یاور و غمخواری نیست

چه کـنـم زیـنب اگـر کـرد هـوای مـادر            چارۀ غصۀ او صحبت و دلداری نیست

اصلا انگار حـسن آن حسن قـبلی نیست            حالت گـریۀ او حـالت تـکـراری نیـست

وعـدۀ ما به قـیامت تو برو فـاطمه جان            بعد از این بهر تو دیگر غم و آزاری نیست

گرچه این قبر کمی تنگ شده اما خوب            هرچه باشد به درش فاطمه، مسماری نیست

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

اَلا ای چـاه، غـم بـسـیار دارم            دلی خـون از فـراق یـار دارم
ندارم شـکـوه از نامـرد مـردم            ولـیـکـن از در و دیـوار دارم


**************

الا ای چـاه بی‌یـار و حـبـیـبـم            پر از دردم سفر کرده طبـیـبم
پس از زهرا همه آوایم این است            غـریـبم وا غـریـبم وا غـریـبم

**************

الا ای چـاه یـاسـم را بـریـدنـد            گل و گـلخانه را آتش کـشیدند

نه تنها سیـنۀ زهـرا که آنروز            تـمـام تـار و پـودم را دریـدنـد

**************

الا ای چـاه جـان دیگـر ندارم            صـفـای سـایـۀ کــوثــر نـدارم
خمیدم در غـم زهـرا، دعا کن            سر از این خاک ماتم بر ندارم

**************

الا ای چـاه جانم پر شـرر شد            به جانم هرچه شد از میخ در شد
خودم دیدم که بعد از زخم سینه            چگونه جسم یارم مختصر شد

**************

الا ای چاه بنگـر شور و شینم            غــم زهــرا و درد زیـنـبـیـنـم
هـمه دارند خـلعت بهـر رفـتن            چرا شد بـوریا سـهـم حـسـیـنم

: امتیاز

مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شام غـریبی و تک و تنها شدن رسید            هفت آسمان به سینه مولا محـن رسید
می‌گفت قطره قطره اشکش چرا چرا            رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید


با گریه کار غـسل شـبانه شـروع شد            با گـریه آسـتـین هـمه بـر دهـن رسید
آرام و بی‌صدا چـقـدر لطـمه می‌زدند            تا روی سنگ غسل غریبی بدن رسید
می‌خواست تا که فاطمه را رو نما کند            فریـادهای نـالـه و آه از حـسن رسـید
بیهوش شد حسن به گـمانم که باز هم            تا ماجرای کوچه و سیـلی زدن رسید
مانند بـاغ لالـه شده سـنـگ غـسـل او            از بس که لاله لاله گل از پیرهن رسید
آثار شـعـلـه‌ها نـفـسـش را بُـریـده بود            هرچه سرش رسید از آن سوختن رسید
اسـفـنـد روی آتـش غـم بـود دخـتـری            تا جـامـه بهـشـتی مـادر کـفـن رسـیـد
هنـگـام پـر کـشـیدن تـابـوت فـاطـمـه            تشیـیع جـسم پـرپـر هر چار تن رسید

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

پـرواز را بـانـویِ غـم بـاور نـکـردم            جـا مـانـدنـم را در الـم بـاور نکـردم
من زنـده‌ام با خـاطـره‌هایِ خوشِ تو            مرگِ تو را یک لحظه هم باور نکردم


رفـتی ولی جایِ تو باشد قـلبِ حـیدر

هستی در این کاشانۀ دل تا به محشر

با یـادِ تو اشـکِ روان را پهـن کردم            با اشکِ دیده، سفره نان را پهن کردم
نانی که پختی آخرین روزت، غذا شد            قُـوتی بـرایِ کـودکان را پهـن کـردم

جایِ تو خالی در کـنارِ سفـرۀ ماست

خـون جگـر تنهـا غـذای خانۀ ماست

دلـتـنگم امشب فـاطـمه جـانـم برایت            در گوشِ من مانده است پژواکِ صدایت
قـلـبِ عــلـی آرام مـی‌گـیـرد یـقـیـنــاً            با گـفـتگـویت با طـنـینِ خـنـده‌هـایت

یادش بخـیـر آن لحـظه‌هایِ پُـر تکـلّم

گـل گـفـتـنِ بـیـنِ من و تـو با تـبّـسـم

خیلی دلم می‌خـواست دستانم بگیری            با خـنـده‌ای انـدوهِ پـنـهـانـم بـگـیـری
از تو تـمـنّـایِ عـلی این جـمـله باشـد            آیا شود لـطـفی کـنی جـانم بـگـیـری

بی‌تـو تـمـامِ نُـه فـلـک ارزش نـدارد
زانویِ حـیدر را ببـین لرزش ندارد؟

برگـشتنت گویا که بانو لاعلاج است            صحبت ز بازو و ز پهلو لاعلاج است
از لحظه‌ای که رفته‌ای قـلبم شکـسته            بـی‌قـوّتی و دردِ زانـو لاعـلاج است

تا حـیـدرت از پا نـیـفـتـاده بـلـند شـو
زینب نـشـسـته پـایِ سـجّاده بلـند شو

این دخـتـرِ بـاغـیـرتـت دارد هـوا را            در خـانـه‌ام زنـده نگـه دارد صفـا را
گاهی شود غـمخوارِ قلبِ مجـتـبی و            گـاهـی بـه یـادم آورد کـرب و بلا را

بعد از تو زینب دخترم اُمّ الامان شد
خیرالنسا.. خیرالنسایِ این جهان شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جایِ تو خالی در کـنارِ سفـرۀ ماست           جایِ تو خـالی بـبـیـنم گـاه بی‌جـاست

زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

مدینه کو پرستویی که من بال و پرش بودم؟            چه شد آن طائر قدسی که من در محضرش بودم؟
مدینه گر چه این گلبن امانت بود نزد من            در این نه سال مهمان دل غمپرورش بودم


مدینه از نفـس افـتاد آن ریحانه در حالی            که من آئینه‌دار دیده از خون ترش بودم
مدیـنه نخـل امـیـد مرا آتـش زدنـد و من            کـنار باغ در اندیـشۀ برگ و برش بودم
مدینه گرچه دستم بسته بود اما دلم می‌خواست            که در وقت ز پا افتادن او بر سرش بودم
مدینه کاش جان من بلاگـردان او می‌شد            که عمری باغبان غنچه‌های پرپرش بودم
مدینه آن شب قدری که رفت آن نازنین مادر            پریشان خاطر از حال و هوای دخترش بودم
مدینه گرد او هر روز چون پروانه می‌گشتم            همه شب تا سحر شمع کنار بسترش بودم
مدینه قصه پروانه را از من چه می‌پرسی؟            میان شعـله‌ها من شاهد خاکـسترش بودم
مدیـنه لذت دیدار زهرا را بپرس از من            که بر بالـین او محـو نگـاه آخـرش بودم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

گفتن از فاطمه یک عمر زمان می‌خواهد            صاحبان سخن از کل جهـان می‌خـواهد

حقش این است که فـریاد زنم حُـبّـش را            حُبّ او واجب عینی است، اذان می‌خواهد


گـره کـار دلـم کـور شـد و فـهـمـیـدم            ذکر یا فاطمه، یا فـاطمه جان می‌خواهد

باید از غـصـۀ او آه کـشـد، گـریـه کـنـد            هرکسی اذن ورودی به جنان می‌خواهد

روضۀ فـاطـمـه را مـرد نمی‌فـهـمـد که            روضه‌اش مجلس مخصوص زنان می‌خواهد

کار مـا نـیـسـت بـگـوئـیم غـم زهـرا را            او هزاران ملَکِ مرثیه خوان می‌خواهد

این جماعت که به زهرا و علی تاخته‌اند

در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـه‌اند

که بـگـویـنـد چه آمـد بـه سر مـادرمـان            کـل عـالـم بـشـود در بـه در مـادرمــان

روضه خوان کاش بگوید چه کسی در کوچه            آتش انـداخـتـه بـر بـال و پـر مـادرمـان

آه… جـا دارد اگـر عــالـم و آدم بـشـود            هـمـه قـربـان دل شـعـلـه ور مــادرمـان

گوش عالم نشینده است به جانسوزی آن            نــالــۀ بـی رمـقِ پــشـتِ درِ مــادرمــان

آن قدَر غربت زهرا و علی اوج گرفت            نـتـوانـسـت بــمــانـد، پــســرِ مـادرمـان

پسرش رفـت که از غـصۀ پرپر شدنش            دو سه ماهی است شده خون، جگرِ مادرمان

این جماعت که به زهرا و علی تاخته‌اند

در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـه‌اند

دو سه ماهی است که او قدر جهان غم دارد            چـشـم او اشـک بـه انــدازۀ عــالـم دارد

دو سه ماهی است علی در وسط خانۀ خود            جای کوثر، دو سه تا چشمۀ زمزم دارد

بچه‌هایش همه گـریان و پـریشان اما            حسـنـش چـنـد بـرابـر غـم و مـاتـم دارد

گوشۀ خانه نشسته است به خود می‌گوید            ایـن مـدیـنـه چـقَـدَر مـردِ خـدا کـم دارد

یک نفر نیست عـیادت کـند از مـادرِ ما            اصلا این شهر، زنِ مومنه‌ای هم دارد؟

دلـمان تـنـگ پـیـمـبـر شـده و می‌دانـیـم            بعد او شـهـر نـبـی، غـصـه دمـادم دارد

این جماعت که به زهرا و علی تاخته‌اند

در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـه‌اند

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کسی شبـیه تو در عرصه وجود نبود            به جز تو مـادر بابا نـبود، بود؟ نـبود

چراغ خانه، تو صد سال عمر می‌کردی            اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود


تو باغ یاس تو ریحانه بودی و حـقّت            نبـرد بـا چـهـل آتـش زن عـنـود نـبـود

نبود حق تو آنگـونه پـشت در مـانـدن            نبود حق تو آن خاک و خون و دود نبود

ز جـای جـای تـنت بـوی دود مـی‌آیـد            تویی که عطر تنت جز گلاب و عود نبود

بدان که فـاتـح خـیـبـر ز پـا نمی‌افـتـاد            اگر که وقت کفـن بازویت کـبود نبود

به سوی خیمه عمو مشک آب می‌آورد            اگر که دست عدو نیزه و عـمود نبود

برای زیـنب کـبـری مـصیـبـتی مـثـل            گذشـتن از وسـط کـوچه یـهـود نـبـود

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن            پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن

یا به دستِ ناتـوانت اینـقـدَر زحمت نده            یا نه؛ چشمان مرا با گریه‌هایت تر نکن


گرچه سوزاندند باغم را؛ بهشتش کن؛ بمان            خانه‌ای که سوخت را با داغ، خاکستر نکن

آهِ دود آلــودۀ آئـــیــنــۀ دق را نــبــیــن            روبروی آن نرو؛ دیگر نظر بر در نکن

با تـنورِ خانۀ خود آشـتی کن؛ نـان بپـز            حسرتِ دستاس، را دستِ نوازشگر نکن

دست‌پختت را نخوردم؛ چند وقتی می‌شود            همسرت را بیش از این محروم، از همسر نکن

آه، ای خورشید! پشتِ ابرِ روبندت نرو            آه، ای مَحرم ! کنارم چادرت را سر نکن

جای این «عَجّل وَفاتی»‌ها شفایت را بخواه            مرغِ بـاغِ آرزوهـای مـرا پـرپـر نـکـن

سنّ و سال کودکانت را ببین و رحم کن            مادری کن؛ خانه‌ام را زود، بی‌مادر نکن

از امـانت‌داری‌ام شرمـنده‌ام دخـترعمو!            خوب شو دیگر! مرا مدیونِ پیغمبر نکن

: امتیاز

مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( زبانحال درختی که شد درب خانۀ حضرت)

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سال‌ها پیـش در این شهر درخـتی بودم            یـادگـار کـهـن از دورۀ سـخـتـی بــودم
هـرگـز از هـمـهـمـۀ بـاد نـمـی‌لـرزیـدم            ناز پـروده چه اقـبال و چه بخـتی بودم


به بـرومـنـدی من بود درخـتـی کـمـتـر

رشد می‌کـردم و می‌شد تـنه‌ام محکـم‌تر
من به آیندۀ خود روشن و خوش بین بودم            بـاغ را آیــنـه‌ای سـبــز بـه آئـیـن بـودم
روزها تـشـنۀ هـم‌صحـبـتیِ با خـورشید            همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک

برگ‌هایم گـل تسبـیـح به لب مثل ملَک
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا            با درخـتانِ دگر سِـرّ و سَـری بـود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم            چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهـین ترازوی خودم

تکـیه کردم هـمۀ عـمر به بازوی خودم
ناگـهـان پـیک خـزان آمد و بـاد سردی            باغ شد صحـنـۀ طـوفـان بیـابـان گردی
در همان حال که احساس خطر می‌کردم            نـرم و آهـسـته ولی با تـبـر آمد مـردی
تا به خـود آمدم از ریشه جـدا کرد مرا

ضربه‌هـایش مـتـوجّه به خـدا کـرد مرا
حـالـتی رفت که صد بـار خـدایـا کردم            از خــدا عـاقـبـت خـیــر تـمـنّــا کــردم
گر چه از زخـمِ تـبر روی زمین افتادم            از سعادت به رُخم پـنـجـره‌ای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد

کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
وقـف دیـوارِ حـرم‌خـانـۀ مـاهـم کـردنـد            هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیـمای عـلی را دیدم            همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خـود تـشـنـۀ سیـراب نمی‌دیـدم من

این سعادت را در خـواب نمی‌دیـدم من
بـارهـا شـاهـد رُخــسـار پـیـمـبـر بـودم            مَحـرم روز و شب سـاقـی کـوثـر بودم
تا عـلی پنجه به این حلـقۀ در می‌افکـند            بـه خـدا از هـمـۀ پـنـجـره‌ها سـر بـودم
دست‌های دو جگر گوشه که نازم می‌کرد

غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین            خورده بر سینۀ من بال و پر روح الامین
سایۀ وحی و نـبـوت به سـرم بوده مدام            به خـدا عـاقـبت خـیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخـیـدم

جـلـوۀ روشـنـی از نـور خـدا مـی‌دیـدم
گاه گاهی که زِ من فاطمه می‌کرد عبور            مـوج می‌زد به دلـم آیـنـه در آیـنه نـور
سبزپوشان فلک پشت سرش می‌گـفـتـند            قل هوالله احد، چَشم بد از روی تو دور
ســورۀ کـوثـری و جـلـوۀ طـاهـا داری

آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
دیدم از روزنِ در جـلـوۀ احساسـش را            عـطر گل‌های بـهـشتی و گل یاسش را
دیـده‌ام مـائـده‌ای را کـه فـرسـتـاده خـدا            دیـده‌ام فـاطـمه و گردش دسـتـاسـش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود

روح هـمـراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می‌زد            هرکه از پای می‌افتاد به من سر می‌زد
آیۀ روشن تطـهـیر در این کـوچه مـدام            شانه در شـانۀ جـبـریل امـین پر می‌زد
یک طرف شاهـد نجـوای یتـیـمان بودم

یک طرف محـو شکـوفایی ایـمان بودم
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است            عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی            شب تـنـهـایی ریـحـان رسـول الله است
مانـده بـودم که چرا آیـنـه را آه گرفت؟

یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
رفت پیـغـمبر و دیدم که ورق برگـشته            مانـده از بـاغ نـبـوت گل پـرپـر گـشـته
مهـبـط وحی جـدا گـرید و جـبـریل جدا            مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آیـنـۀ بـاغ خـزان دیـده؛ ملال

نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال
هـمه حـیـرت‌زده افـروخـتـنـم را دیـدند            دیده بر صحـن حـرم دوخـتـنم را دیدند
بی‌وفـایـان هـمه آن روز تـماشا کـردند            از خـدا بی‌خـبـران سـوخـتـنـم را دیـدند
سوخـتـم تا مگر از آتش بـیـداد و حـسد

چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد            شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهـد خلـیل الله است            آتش آن روز گـلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز

داغ این بـاغ فـراموش نـگـردد هـرگـز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست            پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم            حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی

بر سر وسیـنـۀ من مـیخ چرا کوبـیدی؟
همه رفـتند و به جا ماند درِ سوخـته‌ای            دفـتـری خـاطـره از آتشِ افـروخـتـه‌ای
روی گـلـبرگ شـقـایق بنـویـسـید هنوز            هست در کوچۀ ما چشمِ به در دوخته‌ای
تـا بگـویـند در این خـانه کـسـی می‌آیـد

مـژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی می‌آید

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش            حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله‌ور آتش

همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار            ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش


به یمن فاطمه آتش گلستان شد بر ابراهیم            ولایت داشت یعنی حضرت حوریه بر آتش

میان آتـش کـیـنه پر قـقـنـوس می‌سـوزد            ولی خاکسترش خاموش خواهد کرد هر آتش

مغیره، خالد و قنفذ همه لبـریز از کـیـنه            همه هم دست با شیطان؛ ولیکن بیشتر آتش

نشسته بر دل عالم عجب داغ جگر سوزی            غم سیلی، قلاف و تازیانه، ضرب در، آتش

تنور فتنه را شیطان همیشه می‌کند روشن            بخوان مرثیه خوان! از روضۀ خولی و سر؛ آتش

: امتیاز